مذاکره با آمریکا

در این نوشتار به بررسی مواضع افراد و جریانات خواهان مذاکره با آمریکا طی دو دهه گذشته و برخورد مخالفین- بخصوص مقام معظم رهبری- با این خط خواهیم پرداخت. این جریان طی سه دوره (سازندگی، دوم خرداد و دولت احمدی نژاد) قابل پیگیری و تحلیل است. 

 

 

 

نوشته:جواد تقوایی


                            

رهبر معظم انقلاب در دیدار دو هفته گذشته خود با مسئولان و کارگزاران نظام مباحث مهمی را مطرح کردند. یکی از محورهای مطرح شده در بیانات ایشان «مذاکره با آمریکا» بود.
حضرت آیت الله خامنه ای در این دیدار ضمن برشمردن اقدامات گوناگون و چندوجهی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران فرمودند: «در کنار همه این کارها، آمریکایی ها شعار مذاکره را هم ازدست نمی دهند! حالا تحریم های یک جانبه هم هست، قطعنامه هست، تهدید نظامی هم هست، اما مذاکره هم مطرح می شود؛ هی مکرر در مکرر: ما حاضریم با ایران بنشینیم مذاکره کنیم! خوب، این تدابیر جبهه مقابل ما،تدابیر درواقع دشمن ما، هیچ کدام جدید نیست. به نظر من یکی از نکاتی که باید به آن توجه کرد، این است که هیچکدام از اینها جدید نیست، که بی سابقه باشد. تحریم ها سابقه سی ساله دارند و تهدید نظامی هم در همه دوره های قبل از این دوره وجود داشته است.»
همانگونه که درخواست مذاکره هر از گاهی طی دو دهه اخیر به صورت های مختلف از سوی آمریکایی ها مطرح شده است، از این سوی نیز برخی کوشیده اند به تبلیغ و توجیه این خط (مذاکره با آمریکا) پرداخته و زمینه های مذاکره با آمریکا را مهیا کنند.
در این نوشتار به بررسی مواضع افراد و جریانات خواهان مذاکره با آمریکا طی دو دهه گذشته و برخورد مخالفین- بخصوص مقام معظم رهبری- با این خط خواهیم پرداخت. این جریان طی سه دوره (سازندگی، دوم خرداد و دولت احمدی نژاد) قابل پیگیری و تحلیل است.
نخستین حرکت اشتباه دراین شطرنج سیاسی را باید به نامه عطاالله مهاجرانی ثبت کرد. درحالی که هنوز اولین سالگرد رحلت حضرت امام(ره) فرا نرسیده بود، مهاجرانی که هنوز رخت اقامت در لندن نیفکنده بود و معاونت ریاست جمهوری و ریاست کمیسیون فرهنگی- اجتماعی شورای عالی امنیت ملی را برعهده داشت، با انتشار مقاله ای تحت عنوان «مذاکره مستقیم» ایستادگی در برابر کاخ سفید را شعارگرایی خوانده و خواستار پایان آن شد.
این مقاله در واکنش به اظهارات «جیمز بیکر»- وزیر امور خارجه وقت آمریکا- که خواستار مذاکره با ایران شده بود، نگاشته شد. مهاجرانی در بخشی از مقاله خود که روز ششم اردیبهشت 1369 درصفحه 2 روزنامه اطلاعات چاپ شد، نوشت:
«جیمز بیکر، وزیر امور خارجه آمریکا در روز یکشنبه گذشته (30 فروردین 1369) اعلام کرد که آمریکا آماده است با مقامات ایرانی مستقیماً مذاکره نماید. ممکن است بگوئیم به همین دلیل، فتنه ای در کار وتوطئه ای برپاست والا چگونه است که «بیکر» پیشنهاد مذاکره مستقیم را داده است. درهرحال این خود شیوه ای است که صرف نظر از سنجش سخن و موضوع، صرفاً به همین اعتبار که گوینده چه کسی است، می توان به سخن خط بطلان کشید و در پس هر حرفی، توطئه ای را کشف کرد. به گمانم می توان از زاویه ای دیگر نیز، مذاکره مستقیم را سنجید و بین مذاکره مستقیم و غیرمستقیم طرف بهتر و یا لااقل آن که شرش کمتر است را برگزینیم...
به گمانم اگر درشرایط ویژه ای که هستیم، مصلحت های کشور و انقلاب را بر سایر امور ترجیح ندهیم، بهره اش از دست رفتن فرصت ها برای انقلاب و کشور و ملتی خواهد بود که دشمنانش می خواهند فرصت های او را بگیرند وسال ها پس ازسال ها بگذرد و ما در وادی بازی با شعار، مثل بازی با یخ متوقف بمانیم.»
مقاله مهاجرانی با واکنش سخت گروه ها و جریانات سیاسی روبرو شد اما این واکنش ها نه تنها مهاجرانی را به عقب نشینی وانداشت بلکه منتقدین خود را به جوزدگی و عوام بودن متهم کرد!
وی پنج روز بعد از مقاله مذکور، در مقاله دیگری خطاب به منتقدین خود اینگونه نوشت:
«این جانب، مقاله مذاکره مستقیم را، یکی از نقاط برجسته نویسندگی و کار مطبوعاتی و سیاسی خود می دانم و به یمن عنایت خدای سبحان، وقتی غبار ره نشست، پیرو پیمان، از خجالت منتقدین محترم بیرون می آیم، کم وکیف مذاکره مستقیم را تبیین می کنم و علاوه بر آن، به لحاظ روان شناسی اجتماعی، به کالبدشکافی بیماری جوزدگی و عوام زدگی می پردازم.»
اما واکنش قاطع مقام معظم رهبری درباره این موضوع تکلیف را یکسره کرد و به بحث ها خاتمه داد.
ایشان در دیداربا گروهی از معلمان و کارگران (12اردیبهشت 1369) درباره موضوع جنجالی مذاکره با آمریکا ضمن مخالفت منطقی با این موضع، تبلیغ کنندگان آن را ساده لوح یا مرعوب توصیف کردند و فرمودند:
«و اما مسئله ای که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن ومذاکره نکردن است. بعضی حرفی می زنند، بعضی حرف دیگری می زنند. اینها چیزی می نویسند، آنهاچیز دیگری می نویسند. راجع به این موضوع، من باید جمله کوتاهی را خیرخواهانه ودلسوزانه عرض بکنم. قبلاً به این نکته هم اشاره بکنم که من از اظهارنظر کسی که نظر سیاسی خودش را بیان بکند، نگرانی ندارم...
و اما مذاکره. من معتقدم، آن کسانی که فکر می کنند ما باید با رأس استکبار- یعنی آمریکا- مذاکره کنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کرده ام که استکبار، بیش از این که نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می خورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.
مذاکره، یعنی چه؟ صرف این که شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می شود؟ این طوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله، مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده. تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه می خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه می خواهد؟ آیا می دانید که او چه می خواهد؟ « و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید»(1). والله که آمریکا از هیچ چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمدی، ناراحت نیست. او می خواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید.او می خواهد شما این گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟»
پس از این موضع گیری صریح وواضح حضرت آیت الله خامنه ای، موجی از فشار به مهاجرانی از سوی جریانات و افراد آغاز شد. رهبر معظم انقلاب برای جلوگیری از خروج عده ای از مسیر حق و عدالت با نگاشتن نامه ای خطاب به مهاجرانی، از وی دلجویی کرده ولی در پایان تاکید کردند، توصیه وی- مذاکره با آمریکا- را قبول ندارند.
مهاجرانی در واکنش به این نامه مدعی شد نظر خود را تغییر داده و پایبند به نظر روشن رهبر معظم انقلاب است. وی در این باره اعلام کرد: «در حال حاضر نه به مذاکره اعتقاد دارم و نه به ارتباط با آمریکا.»
اما حوادث آینده نشان داد مهاجرانی از حریت و صداقت کافی برخوردار نبوده است. ماجراهای غم انگیز دوران وزارت وی در دولت اصلاحات به روشنی اثبات کننده این ادعاست.
مردم آمریکا بیدار شوید!
موج ایجاد شده توسط مهاجرانی اگرچه فروکش کرد اما چند ماه بعد سربرآورد.
دراین ایام رژیم صهیونیستی با یورش به اردوگاه های فلسطینی دست به جنایتی فجیع زد. این جنایت چنان وسیع و عمیق بود که آن روز به «دوشنبه سیاه» معروف شد. درپی این اقدام رژیم اسرائیل، شورای امنیت قطعنامه 672 را به تصویب رسانده و جنایت اسرائیل را محکوم کرد. عدم مخالفت آمریکا با تصویب این قطعنامه که در عمل هیچ ضرری برای تل آویو نداشت، برخی سیاستمداران داخلی را دچار توهم کرد. یکی از این افراد سعید رجایی خراسانی بود. وی که در ماجرای معروف «مک فارلین» نیز از حامیان ارتباط با آمریکا بود در آن زمان ریاست کمیسیون امورخارجی مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت. وی در مصاحبه ای با شبکه آمریکایی «سی. بی. اس» گفت:
«رأی آمریکا در زمینه محکوم ساختن نحوه مقابله اسرائیل با فلسطینیان در سازمان ملل متحد، بیانگر تغییر مهم در سیاست آمریکاست و ایران از اقدام ایالات متحده استقبال می کند.
آمریکا با رأی دادن علیه اسرائیل در شورای امنیت، مسیر سازنده ای را برای سیاست خارجی در خاورمیانه می گشاید و این اقدام آمریکا، نشان می دهد که این کشور اکنون بین منافع اسرائیل و ایالات متحده تفاوت و تمایزی قائل می شود.»
اظهارات رجایی خراسانی نیز مانند مهاجرانی با واکنش مخالفان مواجه شد و او نیز مانند مهاجرانی به توجیه تفکر غلط خود و تخطئه مخالفان پرداخت و دراین زمینه در روزنامه جمهوری اسلامی (28 آبان 1369) نوشت:
«آخر فحش دادن به آمریکا و اسرائیل که خرجی ندارد امروز آسان ترین شعار و بی ضررترین شعارها، همان شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل است.اگر این شعار را جایی بدهیم که به نفع اسرائیل و به ضرر ما باشد، در آن صورت، ما ندانسته به اسرائیل خدمت کرده ایم و مردم آمریکا را بیشتر به طرف اسرائیل سوق داده ایم و لذا باید یاد بگیریم که هر شعاری را هرجا نباید داد.»
رجایی خراسانی درسال 71 هم با ارسال نامه ای به چهار مقام نظام - رهبر معظم انقلاب، رئیس جمهور، وزیر امورخارجه و رئیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی!- خواستار مذاکره با آمریکا شد که مورد توجه هیچکس قرار نگرفت.
ادعای دشمن تراشی!
اردیبهشت سال 1373 با دعوت وزارت ارشاد 13 تن از سردبیران ارشد روزنامه ها و مجلات آمریکایی وارد ایران شدند. سردبیران روزنامه های داخلی از ملاقات با آمریکایی ها امتناع کرده و در نتیجه آمریکایی ها دست خالی راهی خانه شدند.
پس از این موضع بحق که در اعتراض به عملکرد رسانه های غربی در مقابل جمهوری اسلامی اتخاذ شده بود، محمدجواد حجتی کرمانی دست به قلم شده و این موضع درست و انقلابی را به «دشمن تراشی» تعبیر کرد.
این بارنیز میزبان چنین قلمی روزنامه اطلاعات بود. حجتی کرمانی در مقاله خود با عنوان «مسئول این دشمن تراشی ها کیست؟» به جای نقد مواضع استکباری آمریکا و رویکرد فریبکارانه رسانه هایش، تیغ به سوی ایستادگان در برابر آمریکا کشید و مدعی شد ما در دشمنی با آمریکا دچار افراط شده و از راه عدل و انصاف دور افتاده ایم!
وی در این زمینه نوشت: «اصولا به یک چوب راندن هر چه بیگانه با آمریکاست، نه مطابق با فتوای عقل است و نه مطابق با فتوای شرع و نه مطابق با فتوای سیاست... این سخن به خصوص در مورد شهروندان کشورهایی که دموکراسی در آن جا نهادینه است، بیشتر صادق است... شبهه را قوی می گیرم که اینها همه مأموران «سی آی ا» بوده اند و اصلا برای جاسوسی و اعمال دشمنی به کشور ما آمده اند. در این فرض هم ما نیز بدعمل کردیم. زیرا در این فرض، اولا با توجه به وجوب عام دعوت به مصلحت و موعظه حسنه و جدال «بالتی هی احسن» که همگی دستور قرآن و در رابطه با همه مردم- چه دوست و چه دشمن- است. این روزنامه نگاران می توانستند، عملا با بزرگواری و سماحت و نیز با استدلال های منطقی و گفتارهای ضدظلم و ستم ما، تا حدی با ما آشنا شوند و اگر ارشاد نمی شوند... باری لااقل برای ایشان و برای مردم آمریکا اتمام حجت شود.»
وی در پایان به مسئولان کشور توصیه کرد در روابط با آمریکا تجدیدنظر اصولی کنند.
نعل وارونه
اظهارات حجتی کرمانی را می توان آخرین سند آشکار دوره اول روند خط سازش با آمریکا طی دو دهه اخیر دانست. پس از این خط سازش با آمریکا وارد دوره ای جدید و البته در نوع خود منحصر به فرد شد.
حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار دو هفته گذشته خود، گریزی به این دوره زده و به شکلی سربسته درباره آن فرمودند:
«بنده به شما عرض می کنم و بیشتر از همه کس من می دانم؛ در دوره به نظرم ریاست جمهوری کلینتون بود که تهدید نظامی به قدری شدید بود که رئیس جمهور محترم آن روز به من غالبا این را می گفت که مثلا بیائیم فکری بکنیم، کاری بکنیم؛ حیف است که بیایند حمله کنند، کارهائی را که انجام دادیم، ساخت و سازهائی را که انجام دادیم، بزنند از بین ببرند؛ یعنی احتمال حمله کم نبود؛ تهدید می کردند و می گفتند. در همین دوره ریاست جمهوری قبل از دوره نهم، تهدیدهای نظامی گاهی به قدری شدید می شد و تکرار می شد از طرف دشمن که حسابی دست اندرکاران داخلی را دچار رعب می کرد. جلساتی وجود داشت که حالا فراوان خاطراتی از آن وقت ما داریم؛ من از آن وقت یادداشتهائی دارم. تهدید نظامی همیشه بود؛ اینجور نبود که وجود نداشته باشد.»
اما در هشت سال دولت موسوم به اصلاحات این روند (مذاکره با آمریکا) به کجا انجامید و مبلغان آن چه کسانی بودند و استدلال آنها چه بود؟ دولت خاتمی در سیاست خارجی با شعار «تنش زدایی» وارد میدان شد و مهاجرانی سکان وزارت ارشاد آن را در دست گرفت.
حضور مهاجرانی در این پست حساس و نوع نگرش وی به موضوع سازش با آمریکا موجب رشد قارچ گونه روزنامه هایی شد که عملا به تبلیغ و ترویج فرهنگ و سیاست های آمریکا می پرداختند. در این مقطع اگر چه مهاجرانی و همفکرانش مسئولیت مستقیمی در سیاست خارجی کشور نداشتند اما با اقدامات و سیاست های خود، در صدد بسترسازی برای تسلیم در برابر آمریکا بودند. فارغ از مباحث لجام گسیخته در روزنامه های زنجیره ای، اولین پالس رسمی در این مورد از سوی شخص رئیس جمهور صادر شد. وی در مصاحبه معروف خود در 18دی ماه 1376 با شبکه «سی.ان.ان» تمایل عمیق درونی خود برای کرنش در برابر آمریکا را هویدا کرد. سخنان خاتمی در این مصاحبه با استقبال گسترده مقامات و تحلیل گران آمریکایی مواجه شد. برخی از این واکنش ها چنین بود؛ سخنگوی کاخ سفید در مصاحبه ای درباره اظهارات خاتمی گفت:
«ما پیشرفت های جدید و لحن تشویق آمیزی را که از طرف رئیس جمهوری ایران عنوان می شد، مشاهده کردیم. قصد داریم، سخنان رئیس جمهور خاتمی و پاسخ های خودمان را خیلی به دقت بررسی کنیم. خاتمی که از زمان شروع به کار، در صدد هدایت سیاست ایران در مسیری بامیانه روی بیشتر بوده است، پیشنهاد کرد که تماس بین دانشگاهیان، نویسندگان، روزنامه نگاران و جهانگردان، می تواند بعد از دو دهه خصومت، به شکستن یخ بی اعتمادی کمک کند. ما این پیشنهاد را مفید یافتیم و قصد داریم، نگاه خیلی دقیقی به آن بیندازیم.»
«آنتونی کور دزمن»، عضو مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی:
«ما با تضمین این که تندروهای ایران دیگر نمی توانند از آمریکا تصویری به عنوان یک شیطان بزرگ ارائه دهند و فرهنگ آمریکا را ضد اسلام معرفی کنند، بسیار سود خواهیم جست. مذاکره با دشمن، راهی برای تغییر دادن ذهن و افکار دشمن است.»
«پاتریک کلاوسون»، از انستیتوی سیاست خاورمیانه در واشنگتن:
«سخنان خاتمی نشاندهنده آن است که پاره ای افراد در ایران، در حال درک قیمت بالایی هستند که ایران برای تندروی اش می پردازد.»
مدیرکل وزارت امور خارجه آمریکا:
«با انتخاب پرزیدنت خاتمی، پرزیدنت کلینتون، به سرعت این مطلب را روشن کرد که احساس می کند، تحولات و تغییر روش هایی در ایران دیده می شود. ما به دقت تحولات ایران را زیر نظر داریم و از نکات بسیاری که پرزیدنت خاتمی در مصاحبه خود با شبکه «سی.ان.ان» گفت، استقبال می کنیم، ولی به طور کلی در نهایت معتقدیم که تنها راه رفع هرگونه اختلاف نظر، نشستن سرمیز مذاکره و انجام گفت وگو میان مقام های دو دولت است.»
چندتن از گروگان های لانه جاسوسی در سال 58نیز در واکنش به اظهارات خاتمی با لحنی طلبکارانه خواستار تحقیق درباره آن ماجرا شده و اعلام کردند این اولین بار است که یک مقام رسمی ایران به صورت تلویحی در این باره لحنی پوزش طلبانه دارد!
در این میان مطبوعات وابسته به جریان سازش و مذاکره نیز با انواع و اقسام روش ها سعی در تابوشکنی و تبلیغ و ترویج موضوع ارتباط با آمریکا داشتند اما موضع قاطع رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه 26 دی ماه 1376 خواب شیفتگان آمریکا را آشفته کرد. ایشان در فرازی از خطبه های این نمازجمعه فرمودند: «مواضع نظام، همچون گذشته، محکم و استوار است و از ارزش ها و باورهای خود هرگز عدول نخواهیم کرد.»
اگر مقالات امثال مهاجرانی و حجتی کرمانی در دوره موسوم به سازندگی خط شکنی و نادر محسوب می شد اما در دوره دوم چنین مقالاتی از فرط تکرار و البته با گستاخی بیشتر، به مطالبی روزمره و عادی در رسانه ها تبدیل شدند و در این دوره این سیاستمداران بودند که وارد عرصه شده و ریسمان رابطه را می جنباندند.
بادهای دموکراتیک!
دو سال پس از مصاحبه جنجالی خاتمی با «سی.ان.ان» در اواخر سال 1378 رئیس جمهور وقت آمریکا (بیل کلینتون) و وزیر امور خارجه اش (مادلین آلبرایت) در اظهاراتی جداگانه با اتخاذ رویکردی ملایم و البته فریبکارانه، موج جدیدی در این زمینه آفریدند. کلینتون در بخشی از سخنان خود گفت: «ایران به دلیل موقعیت استراتژیک بسیار مهم، در دهه های اخیر خود، مورد سوءاستفاده غرب قرار گرفته است. باید بپذیریم که جمهوری اسلامی ایران، احتمالا مورد بی مهری کشورهای غربی قرار گرفته است... برای آغاز گفتگو با ایران، لازم است واقعیت های گذشته را کاملا انکار نکنیم. به نظر می رسد آمریکا و کلا فرهنگ غرب، دوست ندارد برخی از شکایت های ملت های دیگر را معتبر بشمارد، اما اگر بخواهیم در روابط با ایران به نتیجه برسیم، چاره ای جز معتبر دانستن این ناراحتی ها و شکایت ها نداریم... ایرانی ها حق دارند به خاطر آنچه که کشور من یا فرهنگ من یا متحدین من 50 یا 150 سال پیش به سر کشورشان آوردند، عصبانی باشند.»
آلبرایت نیز ظاهراً از در دوستی در آمد و با ستایش از دولت و دولتمردان جدید در ایران، افق های روشنی را برای آینده روابط آمریکا و ایران پیش بینی و آرزو کرد. وی در بخشی از اظهارات خود که در «کنفرانس شورای همکاری آمریکائیان- ایرانیان» ایراد شد، گفت: «هرچند سیاست های خارجی ایران که ما آنها را ناشایسته می دانیم، تقریباً تغییر نکرده است، ولی مکانیزم حرکت در داخل ایران به روشنی شروع به تغییر کرده است.
در پاسخ به دعوت رئیس جمهوری جدید ایران برای گفتگو میان مردم دو کشور، رئیس جمهور کلینتون و من، از این دعوت استقبال کردیم. ما تماس های دانشگاهی، فرهنگی و ورزشی را ترغیب کردیم و توصیه های مشورتی را برای آمریکائیانی که خواهان سفر به ایران هستند را نیز تغییر دادیم.
ما تمایل خود را جهت وارد شدن به بحث هایی که با اجازه و تصویب رسمی، می تواند با ایران انجام شود و موضوعاتی را که موجب نگرانی های اصلی هر دو طرف است، به صراحت بیان کردیم. درحال حاضر، ما به این نتیجه رسیده ایم که اکنون زمان مناسب برای هرچه بیشتر گسترده شدن دیدگاه ماست. زیرا روندی که در داخل ایران مشهود بوده، به وضوح تقویت می شود... یک جامعه مطبوعاتی که اعتماد به نفس آن، روزبه روز بیشتر می شود، درحال پدیدار شدن است. گرچه سعی می شود که آن را متوقف نمایند و ایران نه یک بار، بلکه سه بار در عرض سه سال، تجربه انتخابات دموکراتیک داشته است. جای تعجب نیست که این تحولات با مخالفت سرسختانه بعضی ها روبه رو شده و این روندی که آنها شروع کرده اند، هنوز به اتمام نرسیده است... بادهای دموکراتیک در ایران آن چنان با طراوت است و بسیاری از افکار بیان شده توسط رهبرانشان، چنان دل گرم کننده است که این خطر برای ما وجود دارد که بیشتر از آنچه که هست، تصور کنیم. در واقع، بسیار زود است که به طور دقیق دریابیم که این روندهای دموکراتیک به کجا خواهد انجامید... ما باید تلاش کنیم تبادلات خود را گسترش دهیم. ما باید دانشگاهیان و رهبران جامعه مدنی ایران را در موضوعات مربوط به منافع مشترک درگیر کنیم. در واقع بعضی از آنها، در زمانی که من در کالج روابط خارجی جرج تاون، تدریس می کردم، جزو بهترین شاگردان من بودند. بنابراین، جای تعجب نیست که تا این اندازه وجه مشترک، میان مردم ما وجود دارد؛ هر دو ملت، آرمان گرا، سربلند، پایبند به خانواده، آگاه به معنویات و مخالف سرسخت سلطه خارجی هستند(!) ولی بعضی مواقع این وجوه مشترک، به خاطر عوامل دیگری متزلزل شده اند.
سخنان کلینتون و آلبرایت با موجی از استقبال از سوی برخی عناصر سیاسی ضعیف و رسانه های همسو در داخل مواجه شد. این موج کرنش و ذوق زدگی چنان بود که رهبر معظم انقلاب درباره آن فرمودند: «آن جناب در آنجا گفت که بیایید دیوار بی اعتمادی را برداریم. در این جا هم بعضی از قلم بدستان فوراً از خدا خواستند، با همین هایی که وابسته به همان مرکز هستند و از آنجا پشتیبانی می شوند، فوراً این مسأله را دنبال کردند.» (7فروردین 1379)
موضع تیزبین و قاطع حضرت آیت الله خامنه ای در برابر اظهارات فریبکارانه مقامات آمریکایی و بحث انحرافی مذاکره، چنین بود:
«... آمریکایی ها بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن، حالا اعتراف کرده اند که کودتای 28مرداد را آنها راه انداخته اند! اعتراف کرده اند که از حکومت سرکوب گر و دیکتاتور و فاسد شاه پهلوی حمایت کرده اند. بعد از این که از کودتای 28مرداد، نزدیک به چهل و هفت سال می گذرد، اما حالا اعتراف کرده اند که آن کودتا را ما راه انداختیم... حالا اعتراف کرده اند که ما صدام حسین را در جنگ با ایران حمایت کرده ایم. به نظر شما، ملت مظلوم ایران در مقابل این موضع و این اعترافات چه احساسی پیدا می کند؟ هشت سال جنگ از طرف رژیم عراق علیه ما تحمیل شد، شهرها بمباران شد، منابع حیاتی از بین رفت، جوانان به شهادت رسیدند؛ هزارها میلیارد ثروت ملی نابود شد، فرصت ها مشغول شد. یک جنایت عظیم تاریخی اتفاق افتاد... حالا بعد از آن که دوازده سال از پایان جنگ می گذرد، این وزیر آمریکایی، در یک سخنرانی واضح، در یک مرکزی به طور رسمی اعتراف می کند که ما به صدام حسین کمک کرده ایم!
حالا سؤال این است که این اعترافات به چه درد ما می خورد؟ ... من حالا می گویم که ممکن است بیست سال دیگر، بیست و پنج سال دیگر یک وزیر دیگر آمریکایی بیاید و اعتراف بکند که بله، ما در فلان اوقات یعنی همین سال هایی که ما زندگی می کنیم، علیه ایران این توطئه را چیدیم؛ این حرکت را کردیم؛ این کار خلاف را انجام دادیم؛ دشمنانشان را این طور تجهیز کردیم؛ در داخل مخالفانشان را این طور سازماندهی کردیم. بعد از آن که سال ها از جرم و جنایت گذشته است، الآن هم شمابه جنایات شبیه آن سال ها اشتغال دارید، اعتراف به چه درد ایران می خورد؟
... این بحث هم که می گویند ما مایلیم با دولت ایران مذاکره کنیم، نوعی کار مقدماتی است برای اینکه بتوانند دشمنی های بیشتری بکنند، اینها فریب است. این طور نیست که عده ای بگویند ما برویم با آمریکا مذاکره کنیم تا این دشمنی ها برطرف بشود. نه، دشمنی آمریکا با مذاکره برطرف نمی شود. آمریکا دنبال منافع خودش در ایران است. اگر در اینجا حکومت دست نشانده ای مثل حکومت رژیم شاه بود، آن طور به ملت ایران ضربه می زند که آن روز زد. اگر حکومت مستقلی باشد، این طور دشمنی می کند. ما اگر مقایسه کنیم، خواهیم دید که باز ضرر این که انسان با استقلال، در برابر آمریکا بایستد به مراتب کمتر از این است که تسلیم زورگویی های آمریکا بشود...» (7 فروردین 1379)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-سوره بروج، آیه 8. (کفار بر آنان عیبی نگرفته بودند، جز آنکه به خدای ارجمند ستوده ایمان آورده بودند.)
منبع : وسوسه شیطان بزرگ ، محمد تقی کرامتی ، نشر همای غدیر
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد