سایت اینترنتی عرب آنلاین، در تحلیلی تحت عنوان "اوباما، نتانیاهو و بازی شطرنج" مینویسد:
«این روزها رویدادها در عرصه بینالمللی به شکلی بیسابقه یکی پس از دیگری به وقوع میپیوندد تا جایی که شاهد هستیم باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، با اعمال فشار علیه فلسطینیان قصد دارد آنها را در نزدیکترین زمان ممکن به میز مذاکرات مستقیم بازگرداند و در همین راستا از بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل، میخواهد تا به کاخ سفید بیاید و در خصوص گامهایی که هر دو در قبال مسائل و موضوعات مختلف باید بردارند، به تفاهمات بیشتر برسند.
این شیوه سودمندترین شیوه در روند سیاسی در قرن کنونی است که برای دستیابی به اهدافی مختلف به صورت همزمان به کار برده میشود. در این شیوه بازی، یک بازیگر به تنهایی نمیتواند ایفاگر نقش باشد، بلکه دو بازیگر به طور همزمان با تقسیم نمودن اهدافی که باید محقق شود، با یکدیگر ایفای نقش میکنند.
اما این که چرا نتانیاهو و اوباما باید در این شرایط با یکدیگر دیدار میکردند، از دو بعد قابل بررسی است. بعد اول، نیاز اوباما به این دیدار بود، زیرا نشت نفت در خلیج مکزیک بهانهای عالی به دست راستگراها در آمریکا داد تا با انتقادهای شدید از اوباما و دولتش، وی را مورد هجوم قرار دهند و آغازگر این امر نیز روزنامه واشنگتن تایمز بود که به گرایشش به راستها شهره است.
این روزنامه عملکرد نامناسب رئیس جمهور آمریکا را عامل نشت نفت در خلیج مکزیک دانست. علاوه بر آن، نظرسنجی هفتگی موسسه گالوپ نیز از کاهش حمایتهای مردمی از اوباما به 46 درصد حکایت دارد و این همان بحرانی است که بعد از طوفان کاترینا، جرج بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا با آن روبهرو شد.
مساله دیگر و ضربه دومی که اخیرا به اوباما وارد شد، بحران بوجود آمده پس از اظهارات توهینآمیز ژنرال استنلی مک کریستال، فرمانده نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان علیه مسئولان دولت اوباما بود که در یک مجله آمریکایی منتشر شد و به برکناری وی انجامید. این بحران تصادفی نبود، بلکه بخشی از حملات گستردهای بود که علیه اوباما با توجه به شانسش برای کسب دور دوم ریاست جمهوری طرحریزی میشود.
همچنین انتخابات میان دورهای کنگره که قرار است ماه نوامبر برگزار شود، راههای سخت و دشواری را پیش روی اوباما قرار داده است. در حالی که وی سعی دارد برای پیروزی حزبش در انتخابات نظر مساعد دموکراتها را نیز برای خود حفظ کند، نتانیاهو نیز برگه قویتری در اختیار دارد که به ضرر دموکراتهاست و آن بسیج گروههای فشار یهودی آمریکایی است که میتوانند حمایتهای مالی لازم را از نامزدهای حزب جمهوری خواه برای پیروزی آنها به عمل آورند.
اما مساله دیگر، نیاز نتانیاهو به این دیدار است. شبح قطع روابط ترکیه با اسراییل به یک مانع ترسناک برای دولت نتانیاهو تبدیل شده و برخی معتقدند که بحران در روابط ترکیه و اسراییل از زمان آغاز حمله ارتش اسراییل به ناوگان آزادی آغاز شده است، اما این اعتقاد صحیح نیست، زیرا در ماه ژانویه پارلمان اسراییل پیش نویس لایحهای که دادن رای عدم اعتماد به دولت نتانیاهو را به دلیل تنش دیپلماتیک به وجود آمده پس از پخش سریال ترکیهای و احضار سفیر ترکیه در تل آویو خواستار شده بود، تصویب کرد.
این اقدام دولت نتانیاهو همچنین با اهانت شدید وزارت امور خارجه اسراییل به ترکیه همراه شد و نتانیاهو به خوبی میداند که ترکها هرگز وی و دولتش را به دلیل این اشتباه نخواهند بخشید، اما ضربه دوم به دولت نتانیاهو پس از تصمیم این دولت برای حمله به ناوگان آزادی و کشتن 9 فعال ترکیهای سرنشین این ناوگان وارد شد؛ اقدامی که بار دیگر مخالفان اسراییل را به تلاش برای تحت پیگرد قرار دادن نتانیاهو و حزب حاکمش به دلیل زیان شدیدی که به وجهه اسراییل در جهان وارد کردهاند، واداشت.
نتانیاهو برای حفظ دولت فعلیاش با چالشهای بزرگی روبهروست که به پروندههای متعددی مربوط میشوند. از جمله این پروندهها، پرونده گلعاد شلیط، اسیر اسراییلی است که نتانیاهو در آن به تعطیل ساختن طرح تبادل اسیران با حماس متهم شده است.
تحلیلگران سیاسی معتقدند که مذاکرات بین نتانیاهو و اوباما در واشنگتن درخصوص طرحهای دولت آمریکا، به نتیجه مشخصی منجر نشده است به ویژه آنکه آنها معتقدند، دولت آمریکا با فعال سازی پرونده بحران اسراییل و فلسطین به شکل مثبت به طوری که به تشکیل کشور مستقل فلسطین منجر شود، میتواند تاثیربسزایی در تحقق ثبات در افغانستان و عراق داشته باشد.
در این میان باید دید که نتانیاهو چگونه میخواهد گامهایی را که اعم از کاهش محاصره غزه و دیگر اقدامات برای ازسرگیری مذاکرات صلح وعده آن را داده، عملی سازد.
در چنین شرایطی ثابت میشود که این اولین بار و یا آخرین بار نیست که پرونده فلسطین در بازی مربوط به حفظ منافع آمریکا و اسراییل به ویژه احزاب حاکم دو طرف، به کار گرفته میشود. حال باید دید که این وضع تا چه زمانی ادامه خواهد یافت. ما هرگاه به یک گام نزدیک شدهایم، دهها گام عقبگرد داشتهایم. هر گاه رویدادهای بوجود آمده فرصت لازم برای بیدار نمودن افکار عمومی جهان را جهت احقاق حقوق مشروع ملت فلسطین از طریق کانالهای بینالمللی فراهم کرد، این فرصت از دست رفت.
اسراییل از سال 1947 و به عنوان مثال با استفاده از قطعنامه 181 سازمان ملل در خصوص تقسیم فلسطین، توانست اعلام موجودیت کرده و به رسمیت شناختن این موجودیت را از سازمان ملل کسب کند و پس از آن با قطعنامه 273 به عنوان عضو سازمان ملل درآید.
اکنون زمان آن رسیده که ما نیز شیوه تعامل اسراییل با پرونده فلسطین را بر اساس قوانین بینالمللی و از طریق سازمان ملل دنبال کنیم. ما نیز قطعنامههای زیادی داریم که حقوقمان را ثابت کرده و از حمایت بینالمللی گسترده بسیاری از کشورهای دوست و خواهان صلح برخوردار است. ما نیز میتوانیم وارد این نبرد حقوقی شده و به شکلی فعال و با استفاده از توانمندیهای خود از آن استفاده کنیم. این تنها راه برای خروج از گودال مذاکراتی است که هیچ سودی به همراه نداشته است. سناریویی که دهها سال را از ما گرفته و چنانچه به شکلی قاطع در محافل بینالمللی حضور نیافته و درخواستهای خود را با استناد به قوانین بینالمللی مطرح نسازیم، دهها سال آتی را نیز از ما خواهد گرفت.»